رویای یک دیدار داستانی تاریخی از سیدناصر هاشمزاده درباره چگونگی مسلمان شدن روزبه، صحابی ایرانی پیامبر است که پس از مسلمان شدن به سلمان محمدی شهرت یافت. سلمان پسر یک دهقان ایرانی بود که به سرزمینهای گوناگون سفر کرد تا دین راستین را پیدا کند.
خلاصه کتاب رویای یک دیدار
داستان در زمان صدر اسلام میگذرد. روزبه نگهبان آتشکده است اما روح تشنه او به دنبال حقیقتی بزرگتر میگردد. داستان با خاموش شدن آتش آتشکده آغاز میشود و به ماجرای تاریخی جاودانه پیوند میخورد. رویای یک دیدار سرگذشت سلمان فارسی است که دست از سبک و سیاق زندگی خود میشوید و پس از پیمودن راهی طولانی به محبوب خود حضرت محمد (ص) میرسد و از نزدیکترین یاران پیامبر میشود.
خواندن کتاب رویای یک دیدار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علاقهمندان به خواندن داستانهای تاریخی و سرگذشتنامههای بزرگان دینی را به خواندن این اثر دعوت میکنیم.
جملاتی از کتاب رویای یک دیدار
پسرم، تو نگهبان آتش مقدسی، مقام کمی نیست. اما بیتوجه شدی. آتش مقدس خاموش شد و تو را درحالیکه نظارهگر آتش خاموشی بودی، یافتند. پریشان بودی و من گفتم که مریض و پریشانحالی و اگر از این پریشانحالی بیرون نیایی و دوباره نگهبان آتشکده نشوی، بر تو گمان بد خواهند برد.
- من این مقام را نمیخواهم، مرا رها کنید تا خودم و دنیا را دریابم. داروی درد من تماشاست پدر. بگذار به تماشای جهان برخیزم. از من مخواه که در خانه بنشینم.
مادر آرام در گوش شوی خود چیزی گفت. پدر آشفته فریاد زد: من باید این وضع را حفظ کنم. آسان به دست نیاوردهام تا چنین آسان آن را از دست بدهم.
کمی قدم زد. روزبه در گوشهای آرام گرفت و دیگر سخن نگفت. پدر لحظههایی پسر را نگاه کرد و گفت: باشد. چنین باد که تو میگویی. برو رها باش چون باد. اما با وظیفهای جدید. من دیگر برای سرکشی به مزارع و کشتزارها نخواهم رفت، اما تو خواهی رفت. قبول میکنی پسرم؟
روزبه نگاهی به پدر افکند. چشمان گودافتاده و صورت نحیف او پدر را به رحم آورد، به او نزدیک شد و او را در آغوش گرفت.